۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

پیام فرشید منافی بعد از الحاق به رادیو فردا (به نقل از فیس بوک)

سلام به همه هواداران
ممنونم از همگى به خاطر ابراز احساساتتون
من خيلى كوتاه و كلى ميگم... هم به اونايى كه از رفتن من ناراحت شدن و هم اونايى كه بى تفاوت بودن و خيلى هم براشون مهم نبود...
من يك گوينده هستم و بايد پشت ميكروفونى باشم كه شنيده بشم... و فقط يك ميكروفون مهم نيست... مهمتر از اون مخاطبه... كه من مدتى بود در ايران نداشتم...
وقتى مسوولين يك راديو از من فرشيد منافى ميخوان كه بيام و در راديو برنامه داشته باشم ولى مهمترين جذابيت كارم كه ارتباط مستقيم با مردم و حرفاى بدون پرده اى كه ميزدم رو ميخوان ازم بگيرن و به جاش ميخوان از من سوء استفاده كنن تا حرفاى خودشون رو به خورد مردم بدن... اونم مردمى كه به خاطر اعتماد به من قراره شنونده اون برنامه باشن ، از من چه انتظار ديگه اى دارين؟
اين كار رو انجام بدم و مثل خيلياى ديگه به شما دروغ بگم؟!!... يا كنار بكشم و با اين وضعيت كنار نيام ؟!!!...
و به نظر شما اين كنار كشيدن و سكوت تا كى ميشه براى كسى كه نميتونه به مردمش دروغ بگه ادامه پيدا كنه؟
آيا 2 سال و نيم دوری براى كسى كه به كارش عشق ميورزه و عاشق اينه كه با مردمش حرف بزنه و با خوب و بديهاى روزگار با مخاطبش بخنده و گريه كنه كافى نيست؟
من هم مثل خيلي از شما نه سياسى هستم و نه وابسته به گروه و يا حزب خاصى... فقط از بديهاى روزگار دلم به درد مياد و آزرده ميشم...
خصوصا جايى كه حس ميكنم به خاطر كارى كه براش ساخته شدم و حرفه منه الان وقتشه كه با مخاطبم حرف بزنم و حقايقى رو بگم...
وشاید گاهى هم فقط آرومش كنم...
من بيش از هر كس ديگه اى دلتنگ ميشم...
دلتنگ هر چيزى و هر كسى كه فكرشو بكنين...
اما آيا راه ديگه اى هم غير از خروج برام باقى ميمونه؟
خروج از جايى كه بهش عشق ميورزم ولى توش دارم خفه ميشم؟؟
حالا بيرون از كشورم هستم... بيرون از جايى كه بهش تعلق دارم...
ولى صداى من هميشه با شماست تا زمانى كه نفسى باقيست...
پشت هر ميكروفونى كه بتونم با مردم ايران سخن بگم حضور خواهم داشت...
ديگه قضاوت باقى با شما
دوستون دارم.... ميبوسمتون... قررررررررررررربون همتون

هیچ نظری موجود نیست: